7/24/2007



مامان موقع گزارش سفر نمی دونه که سیتا را چطوری خطاب کنه... به نظرش اسم های خارجی با پیشوند و پسوند ایرانی مضحک میان... تعریف که می کنه همش می گه آقای سیتا و بعدش هم ریزریز می خنده. برادرم بهش گفته بود بگو سیتا خان. یه مدتیه که شروع کرده بود به خان خان... تبدیل شده بود به آقای سیتا خان. حالا تازه به این هم اکتفا نمی کنه چون می گه سیتا که نمی فهمه ما داریم اسمشو با احترام صدا می زنیم... حالا تبدیل شده به آقای مستر سیتا خان... نینوچکا می گه دیگه کم کم باید یک تریلی بیاریم القاب مستر خان را یدک بکشه.

11:51 PM نوشا   -   0 نظر

 

7/23/2007



توی جاده هامبورگ می افتیم توی راهبندان... تریلی چپ کرده. 2ساعت و نیم کامل توی راهبندان هستیم. نینوچکا یهو نیشخند می زنه... می پرسم چرا نیشت باز شد؟ می گه آخه اگه توی ایران بود الان همگی داشتیم به آخوندها بد و بیراه می گفتیم. که اینها 30 ساله یک جاده توی این مملکت نساختند و جاده ها نا امنه و ...

11:44 PM نوشا   -   0 نظر

 

7/13/2007



مشکلات ترجمه تمامی نداره... مامان هم که همین جوری برای خودش ضرب المثل می گه و بعدش هم یک خنده ا میکنه که دل هر کسی آب می شه که بفهمه الان این چی بود که گفت... مثلا: مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید. سیتا هم که همینجوری می شینه منتظر ترجمه. یا مثلا ریش و قیچی دست شماست... حالا این ترجمه اش ساده است اما بعدش باید تازه کلی توضیح بدی که این یعنی چی و در چه مواردی استفاده می شه و وقتی که استفاده می شه طرف منظورش چی بوده... حالا در حال جون کندن هستی که همین ها رو توضیح بدی مامانت میگه حالا یا بگو بهش هر گلی زدین به سر خودتون زدین و غش غش می خنده... :D

سیتا دیگه کم کم بعضی کلمات فارسی را یاد گرفته... هر کلمه جدیدی که یاد می گیره همه اول کلی می خندیم. تلفظ هاش همه عین توی فبلم هاست که خارجیا سعی میکنند فارسی حرف بزنند. مامان می گه آدم همیشه فکر می کرد اینها بلدند فارسی حرف بزنند اما اداشونه که اینجوری خارجی حرف بزنند. .

8:41 AM نوشا   -   0 نظر

 

7/08/2007



سر میز شام بلند می شم که از بابا و مامان و سیتا عکس بگیرم... سیتا یک جوری لیوان آبجوش را هل می ده توی دست مامان و همون لحظه لحظه ای هست که من عکس را گرفته ام... من که از همه جا بی خبر می بینم همه دارند می خندند و مامان مات و مبهوت مونده از اینکه یک آلمانی بتونه همچه شیطنتی بکنه... اینقدر ملت درباره آلمانی ها فکر می کنند که اینها سرد و خشک و بداخلاق هستند که وقتی می بینند اینها هم مثل خود ماها بگو و بخند و شوخی و خنده دارند و حتی بدجنسی های شبیه بدجنسی های ماها کلی متعجب می شوند.

4:17 PM نوشا   -   0 نظر

 



دیگه یک جورهایی در حال کچل شدن هستم از بسکه باید مترجمی کنم. مشکل اینجاست که کسی درکی از این هم نداره که این کار کار خیلی ساده ای هم نیست... مشکل بزرگ پیدا کردن لغاتی هست که توی زبان فارسی وجود ندارند یا کلماتی که در زبان آلمانی وجود ندارند. مثلا توی رستوران یونانی طرف یک ماهی میاره و نشون میده... اسم آلمانیش رو هم می گه. حالا مامانت می پرسه که مامان جون این ماهیش اسمش چی بود؟ می گی نمی دونم به فارسی چی می شه. به آلمانیش می شه دوراده. ۵ دقیقه بعد دوباره می پرسه قزل آلا بود؟‌می گی نه ... قزل آلا به آلمانی یک کلمه دیگه داره... می شه فورله... ۵ دقیقه بعد دوباره می گه حالا تو که زبانت خوبه از این آقا بپرس اسم ماهیش چی می شه... هم... بعدش دیگه کلی باید خودت را کنترل کنی که جوش نیاری.
بدیش اینه که همینجور باید سوییچ کنی بین فارسی و آلمانی... خیلی وقتها پیش میاد که مامان و سیتا همزمان یک چیز رو می گن و تو به هر کدوم با زبانی جواب می دی که نباید...
مامان چای احمدش را دم می کنه و می گه مامان جون برای آقای سیتا بگو که چای باید لب دوز باشه . لب سوز باشه. لب دوز باشه و لب بوس باشه... هممم!‌می گم آخه مادر من همه چیز رو که نمی شه ترجمه کرد که... بعدش حالا باید نیم ساعت توضیح این ۴ تا خاصیت را بدم برای کسی که اصولا چای ساه نمی خوره... خلاصه ماجراییه... اما در عین حال با مزه هم هست.

4:04 PM نوشا   -   0 نظر

 



مامان و بابا اینجا هستند... یکی دو روز اول به هر حال نگران بودم که وقتی من نیستم حوصله شون سر نره یا گرسنه نمونن یا می رن بیرون گم نشن... داشتم فکر می کردم که اینها حداقل ۲۰ سالی که من در خانه پدری بودم چه بار مسوولیتی را بدوش کشیدند.
شب اول که رسیدند خسته و کوفته از سفر طولانی اولین کار ساک سوغاتی ها را خالی کردند... از روز دوم شروع کردند به سوغاتی خریدن برای ایران. هوای اینجا هوای نرمال آلمان که همیشه ابری و بارونی... من که غر می زنم بابا می گه به! من اصلا عاشق این هوا هستم. چیزهای زیادی به نظرشون جالب میاد که یادم میاد که روزهای اول برای منهم جالب بودند. فروشگاههای بزرگ ... خیابونهای خلوت. اینکه کسی اینجا صدای بوق نمی شنوه... اینکه چقدر اینجا آدمهای پیر بیشتر در سطح جامعه هستند... مامان که بامزه هر بچه آلمانی ای که می بینه کلی ذوق می کنه. می گه وای چه رنگ موی قشنگی... همش میگه همه چیزشون عین توی فیلم هاست. کم کم دیگه دارم فکر می کنم که نکنه حسابی جعفر خان از فرنگ برگشته بشن.

4:02 PM نوشا   -   0 نظر

 






نینوچکا صبورترین دوست من در تمام روزهای خوش خلقی و بد خلقی است. امان از وقتیکه او هم حالش گرفته باشه...

آدرس
خانه
تماس
فید خوان


این ها سایتهایی هستند که معمولا مرتب بهشون سر می زنم... بعضی هاشون را واقعا دوست دارم و هر بار روحم تازه می شه از خوندن نوشته های جدیدشون... بعضی ها هم کلا طاقت فرساست خوندن نوشته هاشون اما باید!!.


گلمریم
Only Some Words
آشپزخانه کوچک من
وقتی همه خواب‌ند
پیاده رو
شادی
صاب مرده
سر هرمس
یک سرخپوست خوب
گفت و چای
انجمن دفاع از حقوق کودکان
گوشه
آهو نمی شوی...
آوای زندگی
اسپریچو نوشت
بانوی گیلک
باید بنویسم
برای تو - جیران
بلوط
حقوقدان پاریسی
خیاط باشی
در قند قزل آلا
روزنگار خانم شین
زن روزهای ابری
زن زمینی
زنانه‌ها
زن‌نوشت
سه روز پیش - مرضیه رسولی
فسیل متفکر
لنگ‌دراز
لی‌لی
ماه هفت شب - بهاره رهنما
میچکا کلی
بی بی مهرو - افغان
بدون مرز
بن بست خاك و آرزو



آرشیو
January 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
May 2012
June 2012
July 2012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
March 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
April 2014
June 2014
July 2014
August 2014
October 2014
January 2015
March 2015
April 2015